#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲_2 ↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 ۲ ↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦

شانس آوردم درش باز بود هنوز تو شک بودم چرا به این روز افتادم چرا اصلا دوباره برگشتم این دنیا
از سرما داشتم یخ میزدم انگار یخچاله این لامصب که انقدر سرده
داشتم از راه رو میگزشتم که رسیدم به در ورودی بخش سردخونه درس قفل بود یه نگهبان هم کنار در خوابیده بود
رفتم نزدیکش
کلید لای انگشتش بود
انقدر زور زدم تا کلید رو از دستش در بیارم اگه بیدار می‌شد حتما از ترس قش میکرد
از اون بخش که خارج شدم رفتم توی اتاق خدمات شون تا کسی منو ندیده یه لباس بپوشم
لباس مریض هارو پوشیدم و رپوش سفیده رو روش پوشیدم از اونجا زدم بیرون
دوباره شروع به راه رفتن کردم داشتم از بیمارستان خارج میشدم که با صدای جیغ یه پرستار خشکم زد
پرستاره آمد سمت

پرستار : دکتررررر یه مریض سکته قلبی داریم لطفا خودتون رو سریع برسونید

ا/ت : عع..کجاست؟

پرستار : اون اتاق تا شما می‌رید انجا من میگم که اتاق عمل رو آماده کنن

ا/ت : چی؟ باشه باشه سریع برو
شت بگا رفتم
تا پرستاره رفت شروع کردم به دویدن تا از بیمارستان برم بیرون ولی پرستاره فهمید و افتاد دنبالم

مثل سگ داشتم می دویدم اونم افتاده بود دنبالم با داد بیداد کردن خودمو از در انداختم بیرون

ادامه دارد...
لایک ۵
فالو ۵
کامنت ۲
دیدگاه ها (۵۶)

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲2🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 3↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦در چشمان دختر اشک آویخته شده بو...

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲2🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 4↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦ الان تو چه سالی هستیم؟ـ نمی‌دو...

𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲_2 ↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 ۱ ↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦

#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 29↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦ویو جونگکوکالان چند روزه که ا/ت...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

تهیونگ تک پارتی غمگینا/ت : سلام من ا/تم و ۲۰ سالمه ، من و ته...

پارت ۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط